هم قدم زینب/قسمت اول؛خادم زائرین کوچکیم

یکی می گفت شما بچه کوچک دارید، بی خیال این سفر بشوید. و من در دلم تکرار می کردم که من در این سفر علاوه بر مادر، خادم زائر کوچولوی خودم هم می شوم و با این ذهنیّت از شرایط مختلف در طول سفر لذّت می برم.
هم قدم زینب/قسمت اول؛خادم زائرین کوچکیم
1398/07/21 - 11:10
تاریخ و ساعت خبر:
35658
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - درست همین روزها بود، دوسال پیش، وقتی بالاخره قرار شد من و پسرم که آن روزها حدود سه سال داشت، همراه همسرم راهی پیاده روی اربعین شویم.
یکی می گفت در ازدحام و شلوغی اربعین نمی توانی یک دل سیر حرم بروی و زیارت کنی و من در دلم تکرار می کردم زیارت اربعین به نوعی فقط یک لبیک گویی هست و نه فرصتی برای فانتزی های آنچنانی حرم رفتن و زیارت کردن.
دیگری می گفت شما بچه کوچک دارید، بی خیال این سفر بشوید. و من در دلم تکرار می کردم که من در این سفر علاوه بر مادر، خادم زائر کوچولوی خودم هم می شوم و با این ذهنیّت از شرایط مختلف در طول سفر لذّت می برم.
آن یکی می گفت پیاده روی اربعین به خاطر ازدحام و اختلاط محرم و نامحرم ، جای خانم ها نیست و من در دلم تکرار می کردم به جای حذف صورت مسئله، با کمی تدبیر در زمان های اوج حضور میشود این مسئله را مدیریت بهتری کرد.
دیگری می گفت ممکن است مریض شوید، بی خیال این سفر شوید و من در دلم تکرار می کردم آدمی در خانه خود و در رختخواب گرم و راحت هم ممکن است مریض شود.
یادم هست شاه کلید جملاتی که البته به زعم خودم برای راضی کردن و مصمّم کردن همسرم برای همراه شدن ما در این سفر، به کار بردم این بود:
«کاش بشه من هم فقط یکبار تجربه کنم این سفر پر از خیر را» اشتیاق و احساس نیازم به قدری بود که فکر می کردم حتی با یک بار لبیک گویی خاص ایام اربعین و پیاده روی اربعین هم که شده دلم آرام می گیرد و راضی می شوم. غافل از آنکه آن یکدفعه حضور در آن مانور با عظمت ، سرآغاز بی قراری ها و احساس نیاز هرساله ام در همین روزها می شود برای راهی شدن و رفتن به زیارت اربعین.
خلاصه اینکه خدا را شکر امسال سومین سالیست که از حدود یک ماه قبل از اربعین، وقتی صحبت از مهیّا شدنمان برای سفر می کنم، باز هم همان جمله ی شیرین همسر جا ن را می شنوم که با لبخندی به بلندای مهربانی اش می گوید: " مگه قراره امسال هم شما بیاید، آخه قرار بود فقط یکبار تجربه کنید زیارت اربعین و پیاده روی اربعین را". والبته چنان فاز جدیّت و شوخی را هنرمندانه به هم می آمیزد که معمولا تاپنج شش روز قبل از زمان سفر، در هاله ای از ابهام و دودلی هستم که آیا امسال هم ناممان در بین زوار پیاده روی اربعین حضرت حسین علیه السلام ثبت می شود یا نه؟
و من هم هربار در جواب به آن سوال شیرین، همسرم را حواله می دهم به کرامت خودش،کرامتی که خدارا شکر زیاد است و ستودنی، آن قدر که امسال هم داریم مهیّا می شویم برای سومین سفر خانوادگی زیارت اربعین..
صبر ما از چند هفته قبل اربعین شروع می شود
نفس عمیقی کشید و گفت: « امشب و دو سه شب آینده اصلا معلوم نیست چه ساعتی از سرکار برسم خونه، احتمالا شب خیلی دیر بیام، می دونی که نزدیک اربعینه!»
و من خوب می دانستم که طی پنج سال اخیر که زیارت اربعین روزیِ همسرم شده هربار با تلاش شبانه روزی کارهایی که بر عهده اش بود را انجام می داد تا بتواند مرخصی آن چند روز را فراهم کند، مرخصی که شاید در دیگر ایام به راحتی فراهم می شد، یعنی میزان کارش در این روزها هیچ ربطی به خلوت و شلوغی کارهایش در روزها و ماه های قبل تر نداشت. انگار نزدیک اربعین که می شود و در هر شرایط کاری، پروژه های مهندسی مربوطه، مجذوب مهندس ما می شوند به طور خاص و حسابی سرشلوغش می کنند طوری که دقیقا تا دقایقی قبل از حرکت همچنان مشغول کارش باشد و روز و ساعت حرکت ما بستگی داشته باشد به ساعت اتمام کارش در آخرین روز کاری اش،که البته همان روز سفر هم هست!
اما به قول خودش شیرینی اش به همین است، دست و پازدن های فراتر از توان عادی، برای فراهم کردن شرایطی که بتوان رفت و رفت و رفت....،شرایطی که در نگاه معمول اصلا برای رفتن جور نیست. اما به هرحال باید شرایط را جور کرد و رفت...
مادری آن روی دیگر توانایی ها را نشان میدهد
مادر که باشی جا به جایی در نقش های مختلف کاری می شود جزء طبیعت رفتارهایت.
مثلا در حالی که هنوز آخرین کارتن های مربوط به اسباب کشی چند روز قبل باز نشده اند، می توانی برنامه ای بریزی برای خرید هدیه های نذری برای کودکان عراقی که به اصرار پسر پنج و نیم ساله ات باید دقیقا همان محتوای هدیه های سال قبل را داشته باشد. یک کِش موی رنگی و یک شکلات و یک لواشک شکلات پیچ، برای دخترها و یک بادکنک و یک شکلات و یک لواشک شکلات پیچ هم برای پسرها. بگذریم که ذوق و شوقش برای بسته بندی کردن هدیه هایش در نایلون های کوچک و منگنه کردن خودش هم داستانی داشت برای خودش وقت گیر. حالا در همین حین می خواست به برخی بچه های فامیل که بیشتر دوستشان داشت تلفن بزند و به قول خودش سفارش شان را برایشان کنار بگذارد تا بعداز سفر اربعین به آنها هم از همان بسته ها اما با ترکیب رنگ دلخواهشان که می گفتند، هدیه بدهد و با چه ذوق و صفایی انجام می داد این کارش را پسر کوچکم.
مادر که باشی می توانی صبح زود، بعداز نماز صبح نخوابی که زودتر قبل از شروع کارهای معمول روزانه، بروی به سراغ چینش باقی خردو ریزهای باقی مانده از اسباب کشی، اما در همان بین یکهو بنشینی در بین کارتن ها و وسایل باقی مانده و " جزوه مرهم" بخوانی! یک جزوه سی و صفحه ای،حاوی توصیه های طب سنتی به زائرین اربعین.
پی‌نوشت: این سفرنامه به شرط دسترسی به اینترنت! ادامه دارد...
فارس
انتهای پیام/*

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
زائرین کوچک، همقدم زینب،
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
فرهنگی
V
آرشیو