کد خبر: 178430                      تاريخ انتشار: 1402/10/12 - 13:09
گزارشی مصور از جشن ازدواج فاطمی
گزارش ازدواج فاطمی زوج های جوان کرمانی / وقتی مزار سردار دل ها میعادگاه دلدادگان جوان می شود / پهن شدن سفره عقد ازدواج فاطمی بر بال فرشتگان !
 
چه غوغایی بود آنجا به سختی راه را باز کردن تا عروس ودامادها برای کسب اجازه بر سر مزار پدر معنوی خود حاضر شوند. انگار پدر هم چشم انتظارشان بود . دقیقه ها باز ایساده بودند یکی در مزار پدر دست به دعا برداشته بود، یکی مزار پدر را میبوسید، یکی اشک شوق برروی گونه هایش روانه بود.انگار داشتندبا شهیدان عهد می بستندکه تا آخر عمر کنار هم باشند.
 
روز 11دیماه ساعت 1 ظهر نسیم خنکی درحال وزیدن بود وارد محوطه جامعه زنان شدم با تعدادی اقا داماد با ماشین های گل زده روبرو شدم خواستم به سمت سالن بروم که یکی از اقا دادمادها توجهم را جلب کرد در ماشین به انتظار یارش نشسته بود به کنارش رفتم وسلام احوالپرسی کردم برق خوشحالی در چشمانش نمایان بود از همسرش پرسیدم گفت برای تهیه وپر و چادر به سالن رفته است.
وارد سالن شدم وای که چه صحنه قشنگی بود ! یکی چادر را وارانداز می کرد، یکی سر می کردکه کوتاه یا بلند نباشد، دیگری در آینه خودش را نگاه می کرد آن طرف تر یکی از خودش سلفی می گرفت.
همه عروس خانمها چادر پوشیده منتظر یار بودند

ان طرف تر بانوان بسیجی درحال اسفند دود کردن توجهم را جلب کرد به سمتشان رفتم با انها خوش وبشی کردم قران را برداشتم و بوسیدم و درجای خودش گذاشتم دراین حین عروس و دامادها وارد راهرو شدند، من جلو تر به محوطه حیاط رفتم با نم نم باران که انگار خدا هم میخواست برکتش را به ما نشان دهد... خوشحالیم چند برابر شد.
ساق دوش ها و دخترهای جوان عروس وداماد را از زیر سینی آب، آیینه و قران رد می کردند و این به نظر آخرین مرحله از مقدمات قبل از میهمانی و مراسم اصلی بود و بعد از آن عروس و داماد ها به سمت ماشین ها روانه شدند.

از بالا که نظارگر بودم همه با هم خوشحال بودن همدیگر را نگاه می کردند؛ یکی در حال سلفی گرفتن بود، آن طرف تر زوجی درحال آماده شدن برای دوربین عکاس بود، یکی شربت وشیرینی پخش می کرد.
چه شورحال عجیبی بود، باران نم نمک بر گونه ها می ریخت، بله! تبسم آسمان دیدنی بود.
متبرک کردن آغاز زندگی با زیارت مزار حاج قاسم
سوار بر ماشین ها شدیم وروانه میعادگاه پدر(سردار دلها) حرکت کردیم،انگار آسمان هم با ما بازی می کردخورشید خود را نمایان کرد او هم میخواست دراین بزم خودنمایی کند، در مسیر علاوه بر ذوق وشوق آسمان وزوجین مردم هم دراین شادی شریک شدن یکی سوت میزد یکی بوق ماشینش را به صدا درآورد. یکی دست تکان می داد.

به نزدیک مسیر اصلی گلزار رسیدیم با انبوه جمعیت و ترافیک ماشین ها که از اطراف به دیدار سردار آمده بودند مواجح شدیم.
مادر درکنارمان بود!
گفتم مادر! منظور همان کسی که تمام این شادی را راه انداخته بود تا بچه هایش را روانه خانه بخت کند.
خیلی نگران بود قلبش در تلاطم وزیر لب دعایی میخواند. شلوغی مسیر رسیدن به مز ار حاج قاسم ما را مجبور به تغییر مسیر کرد. مادر، برای هماهنگی با چند نفر تماس گرفت تا مشکلی پیش نیاید دل تو دلش نبود انگار دردلش داشت با سرداردرد دل میکرد.

گلزار میعادگاه عشق و ایمان
وای چه غوغایی بود آنجا به سختی راه را باز کردن تا عروس ودامادها برای کسب اجازه بر سر مزار پدر معنوی خود حاضر شوند. انگار پدر هم چشم انتظارشان بود
دقیقه ها باز ایساده بودند یکی در مزار پدر دست به دعا برداشته بود، یکی مزار پدر را میبوسید، یکی اشک شوق برروی گونه هایش روانه بود.انگار داشتندبا شهیدان عهد می بستندکه تا آخر عمر کنار هم باشند.

قلبها مالامال از شادی بود همه زائران سردار از پیر وجوان، همه آرزوی عاقبت بخیری میکردند وشادی در چشمانشان نمایان بود
چه حس زیبایی!
بعد از کسب اجازه از سردار دل ها دوباره راهی شدیم مقصد بعدی حسینیه ثارالله بود .
یکایک زوجین در سالن حاضر شدن وپای صحبت های مشاور نشستند. نماز جماعت مغرب وعشا را خواندیم وراهی تالار که مراسم اصلی قرار بود آنجا برگزار شود شدیم.

تق تق تق ..
صدای باران! بر مسیر آسفالت خیابان وروی شیشه ماشینها صدای دلنشینی ایجاد کرده بود
امشب خیر وبرکت بر این سرزمین فوج فوج می آید..اما آنچه این گام ها را متوقف نمیکند عشق است.

به مکان تالار که رسیدیم همه جارا نور افشانی کرده بودند.همه حضار به احترام از جا برخواستند وادای احترام کردند
گروهی دف نواز با ساز ودهل خود وهمسرایی آهنگی نواختند.گروهی از دختران نونهال رقص اسکیت راه انداخته بودند وبه استقبال آمدند .

من جلوتر رفتم...
وای چه سفره عقد قشنگی پهن کرده بودند زوجین هم از این همه تشریفات خوشحال بودند
بعد از سخنرانی وخوش آمد گویی عاقد به جمع ما پیوست وصیغه عقد را جاری کرد و...
یا علی گفتیم وعشق آغاز شد.
انتهای پیام/*